کد مطلب:28242 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

روی برگردانندگان از بیعت با امام












بیعت با علی علیه السلام فراگیر بود. در این پیمان شكوهمند، تمام مهاجران و انصار[1]. و همه كسانی كه در آن روز در مدینه بودند، شركت جستند و از سرِ اختیار و با آزادی بیعت كردند. پس از آن، مردم مكّه، كوفه و حجاز نیز بیعت كردند.[2].

امام علی علیه السلام، صراحتاً بیعت خود را عام و فراگیر دانسته است،[3] همان گونه كه بسیاری از مصادر تاریخی، بر اجتماع مهاجران و انصار، برای بیعت با امام، تصریح كرده اند.[4] دربرخی از منابع تاریخی، گزارش هایی آمده است كه نشان می دهد كسانی چون: عبداللَّه بن عمر، سعد بن ابی وقّاص، محمّد بن مسلمه، اسامة بن زید، حسّان بن ثابت، كعب بن مالك، عبداللَّه بن سلّام، مروان بن حكم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه، از بیعت با علی علیه السلام تن زده اند.[5] درباره روی برگرداندن اینان از بیعت با امام، دو نظر وجود دارد: یكی این كه آنان واقعاً با بیعت با امام، مخالف بودند و بیعت نكردند. نظر دوم این كه آنان با اصل بیعت، مخالف نبودند و آنچه در متون درباره روی برگرداندن آنان از بیعت با امام آمده، به معنای همراهی نكردن آنان با علی علیه السلام در جنگ های داخلی است.

حاكم نیشابوری، پس از ذكر اخباری كه درباره بیعت مردم با امام آمده، می گوید:

أمّا قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّ عَبدَاللَّهِ بنَ عُمَرَ وأبامَسعودٍ الأَنصارِیَّ وسَعدَ بنَ أبی وَقّاصٍ وأبا موسَی الأَشعَرِیَّ ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمَةَ الأَنصارِیَّ و اُسامَةَ بنَ زَیدٍ، قَعَدوا عَن بَیعَتِهِ؛ فَإِنَّ هذا قَولُ مَن یَجحَدُ حَقیقَةَ تِلكَ الأَحوالِ.

سخن كسانی كه گمان می برند كه عبداللَّه بن عمر، ابو مسعود انصاری، سعد بن ابی وقّاص، ابو موسی اشعری، محمّد بن مسلمه انصاری و اسامة بن زید، از بیعت با علی علیه السلام سر باز زدند، در حقیقتْ نادیده انگاشتن واقعیت هاست.

و در ادامه، توضیح می دهد كه آنان با امامْ بیعت كردند؛ امّا به دلایلی از همراهی با او در جنگ، خودداری نمودند و خودداری آنان از شركت در جنگ، موجب شد كه برخی تصوّر كنند كه آنان با این بیعت، مخالف بوده اند.[6].

ابن ابی الحدید معتزلی نیز همین نظر را پذیرفته و در شرح نهج البلاغة، آن را به معتزله نسبت داده است.[7].

با تأمّل در اسناد این باب، روشن می شود كه اكثر كسانی كه به عنوان متخلّف از بیعت با امام شناخته شده اند، با امام علیه السلام بیعت كرده بودند؛ امّا بیعت شماری از آنان، مانند: عبداللَّه بن عمر و سعد بن ابی وقّاص، به معنای وفاداری به رهبریِ امام نبود؛ چرا كه آنها صریحاً اعلام می كردند كه در جنگ ها با او همراهی نخواهند كرد، و بیعت شماری دیگر، مانند: مروان، سعید بن عاص و ولید، با انگیزه های سیاسی بود.[8] از این رو، به یك معنا می توان این جماعت را جزو متخلّفان از بیعت با امام شمرد؛ چون بیعت آنان، بیعت واقعی و كاملی نبود و می توان آنان را در صف بیعت كنندگان قرار داد؛ چون مراسم رسمی بیعت را انجام دادند و بدین ترتیب، جمع بین دو قول، امكان پذیر است.

احتمال دیگر این است كه اینان، در بیعت عام و فراگیری كه در مسجد انجام شد، از بیعت كردن، خودداری كردند و بهانه هایی هم برای این عمل خود، تراشیدند؛ لیكن پس از آن كه مراسم بیعت تمام شد و خلافت علی علیه السلام استوار گشت، آنان نیز به بیعت، رغبت نشان دادند. گزارش مراجعه مروان و ولید و سعید بن عاص كه پس از پایان بیعت عام، به سراغ امام آمدند و پس از مباحثاتی، با ایشان بیعت كردند و همچنین متن دیگری كه از اعتراف عبداللَّه بن عمر، اسامه و سعد بر بیعت با امام علی علیه السلام حكایت دارد، شاهد بر این ادّعاست.

1315. امام علی علیه السلام - از سخنان ایشان به هنگام سر باز زدن عبداللَّه بن عمر، سعد بن ابی وقّاص، محمد بن مسلمه، حسّان بن ثابت و اسامه از بیعت -: ای مردم! با من بیعت كردید بر آنچه با حاكمانِ پیش از من بیعت شده است. همانا اختیار، برای مردم است، پیش از آن كه بیعت كنند؛ امّا هنگامی كه بیعت كردند، اختیاری برایشان نیست. به درستی كه بر امام است كه استواری و درستی پیشه سازد، و بر مردم است تسلیم شدن و سازگاری.

این، بیعتی است عمومی. هر آن كس كه از آن رو گرداند، از اسلام رو گردانده است و راهی جز راه مسلمانان را پیروی كرده است. بیعت شما با من، ناگهانی و بی اندیشه نبود و انگیزه شما و من، یكی نیست. من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید. به خدا سوگند، برای دشمنان، خیرخواهی می كنم و نسبت به ستمدیدگان، انصاف به خرج می دهم.

به من از سعد، ابن مسلمه، اسامه، عبداللَّه و حسّان بن ثابت، مطالبی رسیده كه آن را نمی پسندم. خداوند، میان من و آنان [ داور] است.[9].

1316. مُروُج الذهب: سعد، اسامة بن زید، عبداللَّه بن عمر و محمد بن مسلمه، از كسانی بودند كه از بیعت با علی بن ابی طالب علیه السلام سر باز زدند و از بیعت با وی خودداری كردند. اینان و گروهی دیگر، از كناره گیرندگان [ از بیعت ]بودند و دلیل آنان، این بود كه گفتند: این [ بیعت]، فتنه است.

گروهی دیگر به علی علیه السلام گفتند: به ما شمشیرهایی بده تا همراه تو نبرد كنیم كه اگر بر مؤمنان فرود آوردیم، در آنها كارگر نباشد و در جسم هایشان فرو نرود، و اگر بر كافران فرود آوریم، بر بدن هایشان فرو رود!

علی علیه السلام از اینان رو گردانْد و این آیه را تلاوت كرد: «وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لأََّسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛[10] و اگر خداوند در آنان، خیری می یافت، قطعاً شنوایشان می ساخت، و اگر آنان را شنوا می كرد، حتماً باز به حال اعراض، روی بر می تافتند».[11].

1317. تاریخ الیعقوبی: مردمان، جز سه نفر از قریش، بیعت كردند: مروان بن حكم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه كه سخنگوی گروه بود. او چنین گفت: ای مرد! تو نزدیكان ما را كُشتی. امّا من؛ پدرم را در جنگ بدر، اسیر كُشتی، و امّا سعید؛ پس پدر او را در جنگ بدر كُشتی، در حالی كه پدرش از چهره های درخشان قریش بود، و امّا مروان؛ پس پدر او را سرزنش كردی و از عثمان، هنگامی كه وی را به خود نزدیك كرد، عیبجویی نمودی... [ از این رو] با یكدیگر پیمان بستیم [ كه در صورتی با تو بیعت كنیم] كه آنچه كرده ایم، [ كیفرش را] از ما برداری، و آنچه در دست ماست، بر ما ببخشی و قاتلان رفیق ما (عثمان را به قتل برسانی.

علی علیه السلام خشمگین شد و فرمود: «امّا این كه گفتی من نزدیكان شما را كشتم، [ بدانید كه] حق، نزدیكان شما را كشت. امّا این كه از آنچه كرده اید، دست بردارم، من حق وانهادن حق خدا را ندارم؛ و امّا این كه آنچه در دست شماست، بر شما ببخشم، پس در آنچه از آنِ خداوند و مسلمانان است، عدالت، شما را فرا می گیرد.

و امّا كشتن قاتلان عثمان؛ اگر امروز كشتن آنها بر من لازم باشد، فردا مبارزه با آنان نیز، بر من لازم خواهد بود. لیكن به سود شماست كه بر كتاب خدا و سنّت پیامبر خدا وادارتان سازم. آن كه حق بر او تنگ باشد، باطل برایش تنگ تر است، و اگر مایلید، به پیشگامانتان بپیوندید».

آن گاه مروان گفت: با تو بیعت می كنیم و همراهت می مانیم تا ببینی و ببینیم [ چه خواهد شد].[12].

1318. تاریخ الطبری - به نقل از عبداللَّه بن حسن -: آن گاه كه عثمان كشته شد، انصار با علی علیه السلام بیعت كردند، جز تعدادی اندك، مانند: حسّان بن ثابت، كعب بن مالك، مسلمة بن مخلّد، ابوسعید خُدری، محمّد بن مسلمه، نعمان بن بشیر، زید بن ثابت، رافع بن خدیج، فضالة بن عبید و كعب بن عجره. اینان، عثمانی (پیروان عثمان بودند.

سپس مردی به عبداللَّه بن حسن گفت: چگونه اینان از بیعت علی علیه السلام سر باز زدند، با آن كه عثمانی بودند؟

پاسخ داد: امّا حَسّان، شاعر است و بی تفاوت كه چه می كند؛ و امّا زید بن ثابت، پس عثمان او را سرپرست دیوان و بیت المال نمود. هنگامی كه عثمان محاصره شد، او گفت: ای گروه انصار! یاوران خداوند باشید. [ این سخن را ]دو بار تكرار كرد. ابو ایّوب در پاسخش گفت: تو او را یاری نمی كنی، مگر بدان جهت كه نخل های بی شمار، در اختیارت گذارد.

و امّا كعب بن مالك، پس عثمان او را در گردآوری زكات منطقه مُزینه به كار گرفت و آنچه را از مردم آن منطقه گرفته بود، به وی بخشید.[13].

1319. وقعة صفّین - به نقل از عمر بن سعد -: عبداللَّه بن عمر، سعد بن ابی وقّاص و مغیرة بن شعبه، با عدّه ای كه آنان را همراهی می كردند، و همگی از علی علیه السلام كناره گرفته بودند، بر وی وارد شدند و درخواست كردند كه سهم آنان را بپردازد (اینان، كسانی بودند كه از رفتن به جنگ صفین و جمل، سر باز زدند. علی علیه السلام به آنان فرمود: «چه چیزی شما را به كناره گیری از من، واداشت؟».

گفتند: عثمان كشته شد و نمی دانیم خونش به حق ریخته شد یا نه؟ او حوادثی پدید آورد و شما او را توبه دادید و او هم توبه كرد. آن گاه به هنگام كشته شدن، در كشتن او داخل شدید. نمی دانیم در این كار، درست عمل كردید یا به خطا رفتید، با آن كه ای امیرمؤمنان! از برتری، سابقه[ ات در اسلام ]و هجرت تو آگاهیم.

آن گاه علی علیه السلام فرمود: «آیا نمی دانید كه خداوند عز و جل شما را فرمان داد كه امر به معروف كنید و از منكر، نهی كنید و فرمود: "وَ إِن طَآلِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَهُمَا فَإِن م بَغَتْ إِحْدَلهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَتِلُواْ الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ؛[14] اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [ باز] یكی از آن دو بر دیگری تعدّی كرد، با آن [ طایفه ای] كه تعدّی می كند، بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد "؟».

سعد گفت: ای علی! به من شمشیری ده كه كافر را از مؤمن باز شناسد. می ترسم مؤمنی را بكشم و داخل آتش گردم!

علی علیه السلام به آنان فرمود: «آیا نمی دانید كه عثمان، پیشوایی بود كه بر پیروی و اطاعت با او بیعت كردید؟ اگر درستكار بود، چرا او را یاری نكردید؟ و اگر بدكار بود، چرا با او نجنگیدید؟ اگر كارهای عثمان، درست بود، شما ستم كردید؛ زیرا پیشوای خود را یاری نكردید؛ و اگر بدكار بود، [ باز هم] ستم كردید؛ زیرا كسی را كه امر به معروف و نهی از منكر كرد، یاری نكردید و ستم كردید كه میان ما و دشمن ما به آنچه كه خداوند شما را بدان فرمان داده، به پا نخاستید زیرا خداوند فرمود: "با آن [ طایفه ای] كه تعدّی می كند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد". سپس آن گروه را باز گرداند و چیزی به آنان نبخشید.[15].

1320. المستدرك علی الصحیحین - پس از نقل روایت هایی در باب بیعت مردم با امیر مؤمنان علیه السلام -: امّا سخن كسانی كه گمان برده اند كه عبداللَّه بن عمر، ابو مسعود انصاری، سعد بن ابی وقّاص، ابو موسی اشعری، محمّد بن مسلمه انصاری و اسامة بن زید، از بیعت كناره گیری كردند. در حقیقت، این سخن كسانی است كه بر حقیقت این رخدادها سرپوش می نهند... [ در ادامه این گزارش، علل كناره گیری آنان را توضیح می دهد و سپس می گوید:] بر پایه این علل و مانند آن بود كه گروهی از جنگیدن به همراه علی علیه السلام و جنگیدن با دشمنانش كناره گیری كردند.[16].

1321. الجمل - به نقل از ابو مخنف -: به امیرمؤمنان، هنگام حركت به سوی بصره خبر رسید كه سعد بن ابی وقّاص، ابن مسلمه، اسامة بن زید و ابن عمر، از حركتْ باز نشسته اند. [ پیكی] به سوی آنان فرستاد و هنگامی كه حضور یافتند، خطاب به آنان فرمود: «سخنان ناخوشایندی از شما به من رسیده كه آن را خوش نمی دارم. من شما را بر حركت به سوی بصره وادار نمی كنم؛ امّا مگر بر بیعت خود با من استوار نیستید؟».

گفتند: چرا.

فرمود: «پس چرا از همراهی من، سر باز می زنید؟».

سعد گفت: من رفتن به این جنگ را خوش نمی دارم، مبادا مؤمنی كشته شود. اگر به من شمشیری دهی كه مؤمن را از كافر باز شناسد، همراه تو خواهم جنگید!

اسامه گفت: تو گرامی ترین بنده خدا نزد منی؛ ولی با خداوند عهد بسته ام كه با اهل ایمان نجنگم....

و عبد اللَّه بن عمر گفت: من نسبت به این جنگ، شناختی ندارم و از تو می خواهم مرا بر امری كه از آن، آگاهی ندارم، وادار نسازی.

آن گاه امیرمؤمنان به آنان فرمود: «هر گرفتار فتنه ای سرزنش نگردد. آیا بر بیعت با من استوارید؟».

گفتند: بلی.

فرمود: «بازگردید. امید است كه خداوند، مرا از شما بی نیاز كند».[17].

1322. تاریخ الطبری - به نقل از ابو ملیح، در گزارش پاره ای از رخدادهای هنگام بیعت با امام -: علی علیه السلام روانه مسجد شد و بر منبر رفت، در حالی كه عبایی و لباسی بلند [ در بر ]و عمامه ای از خز [ بر سر] داشت و كفش هایش را به دست گرفته بود. مردم با وی بیعت كردند، در حالی كه بر كمان، تكیه زده بود. سعد را آوردند.

علی علیه السلام به وی فرمود: «بیعت كن».

گفت: بیعت نمی كنم تا مردم، بیعت كنند. سوگند به خداوند كه از سوی من آسیبی به تو نرسد.

فرمود: «رهایش كنید».

ابن عمر را آوردند. فرمود: «بیعت كن».

گفت: بیعت نمی كنم تا مردم بیعت كنند.

فرمود: «ضامنی بیاور».

گفت: ضامنی نمی بینم.

[ مالك] اشتر گفت: بگذار گردنش را بزنم.

علی علیه السلام فرمود: «او را رها كنید. خودم ضامن اویم. به درستی كه تو تا آن جا كه من می دانم، در كودكی و بزرگ سالی، بداخلاق بودی».[18].

1323. شرح نهج البلاغة: ابو مخنف در كتاب الجمل آورده است كه مهاجران و انصار، در مسجد پیامبر خدا گرد آمدند تا ببینند چه كسی را به پیشوایی بگمارند. مسجد از جمعیت پُر شد.

عمّار، ابو هیثم، رفاعة بن رافع، مالك بن عجلان و ابو ایّوب خالد بن زید، هم رأی شدند كه امیرمؤمنان را بر پذیرش خلافت، متقاعد سازند و بیشتر از همه، عمّار اصرار می ورزید. وی خطاب به مردم گفت: ای گروه انصار! دیدید كه عثمان، دیروز چگونه در میان شما رفتار كرد و شما در آستانه تكرار آن، قرار گرفته اید، اگر خود را یاری نكنید. به درستی كه علی، به جهت برتری و سابقه اش، سزاوارترینِ مردم برای پیشوایی است.

مردم گفتند: اینك به وی رضایت دادیم.

آن گاه [ گروه هم پیمان،] به سایر مردم از مهاجر و انصار، رو كرده، گفتند: ای مردم! سوگند به جانمان كه ما از هیچ خیری برای شما فروگذار نیستیم. به درستی كه علی، كسی است كه شما او را می شناسید و ما كسی را كه تواناتر و شایسته تر از او باشد، برای امر خلافت نمی شناسیم.

سپس تمام مردم گفتند: ما رضایت دادیم. او نزد ما همان گونه است كه شما توصیف كردید؛ بلكه برتر از آن است.

تمام آنان به پا خاسته، نزد علی علیه السلام آمدند و او را از خانه بیرون آوردند و از وی خواستند دستش را برای بیعت، دراز كند. علی علیه السلام دست خود را جمع كرد. سپس مردم گرد او ازدحام نمودند، چونان شتران تشنه ای كه به گرد آبخور ازدحام نمایند، تا آن جا كه نزدیك بود برخی، برخی را بكُشند. وقتی چنین دید، درخواست كرد كه بیعت، در مسجد، در برابر مردم باشد و فرمود: «اگر یك نفر از مردمْ رضایت ندهد، در این امر، وارد نمی شوم».

مردم به همراه وی حركت كردند و داخل مسجد شدند. نخستین كسی كه بیعت كرد، طلحه بود. قبیصة بن ذُؤیب اسدی گفت: می ترسم كار او به سامان نرسد؛ چرا كه نخستین دستی كه با وی بیعت كرد، ناقص بود.

پس از طلحه، زبیر بیعت كرد و همه مسلمانان مدینه بیعت كردند، جز محمّد بن مسلمه، عبد اللَّه بن عمر، اسامة بن زید، سعد بن ابی وقّاص، كعب بن مالك، حسّان بن ثابت و عبد اللَّه بن سلّام.

علی علیه السلام فرمان داد تا عبد اللَّه بن عمر را احضار كردند. به وی فرمود: «بیعت كن».

گفت: بیعت نمی كنم، مگر آن كه همه مردم، بیعت كنند.

آن گاه علی علیه السلام فرمود: «ضامنی بیاور كه سر باز نمی زنی». گفت: ضامنی معرّفی نخواهم كرد.

[ مالك] اشتر گفت: ای امیرمؤمنان! او خود را از تازیانه و شمشیر تو در امان می بیند. اجازه بده گردنش را بزنم.

فرمود: «بیعتِ با اكراه از او نمی خواهم. رهایش كنید».

وقتی كه عبداللَّه بن عمر رفت، امیرمؤمنان فرمود: «وقتی كوچك بود، بداخلاق بود و در بزرگی، بداخلاق تر است».

آن گاه، سعد بن ابی وقّاص را آوردند. به وی فرمود: «بیعت كن».

گفت: ای ابوالحسن! آزادم بگذار. هرگاه كسی جز من نمانَد، بیعت می كنم. سوگند به خداوند كه هیچ گاه از جانب من آسیبی به تو نخواهد رسید.

فرمود: «راست می گوید. رهایش كنید».

آن گاه در پی محمّد بن مسلمه فرستاد. وقتی او را آوردند، فرمود: «بیعت كن».

گفت: به درستی كه پیامبر خدا به من دستور داد كه هرگاه مردمْ اختلاف كردند و این چنین شدند (انگشتانش را درهم كرد، كنایه از آن كه اگر با هم درگیر شدند، با شمشیرم خارج شوم و پهنای كوه احد را بپیمایم، و چون به پایان رسید، به خانه برگردم، در خانه بمانم و آن را ترك نكنم تا این كه دستی خطاكار یا مرگ به سراغم آید.

علی علیه السلام به وی فرمود: «پس برو و همان گونه باش كه بدان امر شدی».

آن گاه در پی اسامة بن زید فرستاد. وقتی آمد، به وی فرمود: «بیعت كن».

گفت: من دوستدار توام و از سوی من مخالفتی با تو نخواهد شد. هرگاه مردم آرامش یافتند، با تو بیعت خواهم كرد.

فرمان داد كه بازگردد و دیگر به سوی كسی نفرستاد.

به وی گفته شد: آیا به سراغ حسّان بن ثابت، كعب بن مالك و عبداللَّه بن سلّام نمی فرستی؟

فرمود: «ما را به كسانی كه به ما نیازی ندارند، نیازی نیست».

[ ابن ابی الحدید گوید:] هم مذهبان ما (معتزله در كتاب هایشان نوشته اند كه این گروه، هنگامی كه برای نبرد با اصحاب جمل به همراهی با آن حضرت فراخوانده شدند، عذر خواستند. آنان، از بیعت، سر باز نزدند؛ بلكه از جنگ، سر باز زدند.

استاد ما ابوالحسین در كتاب الغرر روایت كرده است: وقتی این گروه، عذرهای خود را بیان كردند، علی علیه السلام به آنان فرمود: «هر گرفتار فتنه ای سرزنش نشود. آیا در بیعت من تردید دارید؟».

گفتند: نه.

فرمود: «اگر بیعت كرده اید، [ گویی] در جنگ، حضور دارید» و آنان را از حضور در جنگ، معاف داشت.[19].









    1. تاریخ دمشق: 437/42.
    2. الفتوح: 439/2.
    3. الكامل: 428/1، وقعة صفّین: 58، الإرشاد: 243/1.
    4. العقد الفرید: 311/3، تاریخ الطبری: 427/4، الكامل فی التاریخ: 302/2.
    5. الإرشاد: 243/1، تاریخ دمشق: 437/42، شرح نهج البلاغة: 9/4.
    6. المستدرك علی الصحیحین: 127/124/3.
    7. شرح نهج البلاغة: 10 - 9/4.
    8. مروان پس از شكست در جنگ جمل، خواست تا با امام علی علیه السلام بیعت كند. امام، در ردّ بیعت او فرمود: «مگر پس از كشته شدن عثمان، بیعت نكرد؟ مرا به بیعت وی نیازی نیست. آن، دستِ یهودی است» نهج البلاغة: خطبه 73، الخرائج والجرائح: 35/197/1.
    9. الإرشاد: 243/1، المعیار والموازنة: 105، الأخبار الطوال: 140. نیز، ر. ك: نهج البلاغة: خطبه 136.
    10. انفال، آیه 23.
    11. مروج الذهب: 24/3.
    12. تاریخ الیعقوبی: 178/2، الفتوح: 442/2 و 443.
    13. تاریخ الطبری: 429/4، الكامل فی التاریخ: 303/2.
    14. حجرات، آیه 9.
    15. وقعة صفّین: 551.
    16. المستدرك علی الصحیحین: 4596/124/3، و 4605/127/3.
    17. الجمل: 95.
    18. تاریخ الطبری: 428/4.
    19. شرح نهج البلاغة: 8/4.